وقتی پدر باسارا از وی پرسید : ” هی ! گفته بودی یه خواهر کوچیکتر می خوای دیگه ؟ ” او شکه شد . اما پدر عجیبش ادامه داد که می خواهد دوباره ازدواج کند . کمی بعد وی ، باسارا را با دو خواهر ناتنی زیبا به نام های میو و ماریا تنها گذاشت و به خارج از کشور رفت . اما این میان مشکلی وجود داشت ؛ میو و ماریا در واقع چیز دیگری بودند . یکی یک شیطان مبتدی و دیگری یک سوکوبوس . رابطه ی باسارا و میو داشت به سمت ارباب و خدمتکاری پیش می رفت که بر اث ر یک اتفاق جای آن ها بر عکس و حالا باساسراست که ارباب به شمار می رود . اما همه چیز به این سادگی پیش نمی رود …
- زبان: ژاپنی
هنوز نظری ثبت نشده است.
اولین نفری باشید که نظر خود را ثبت میکند.